رضا پورکریمان

ReZa PouRKaRiMaN
رضا پورکریمان

تو دنیای منی اما ؛ به دنیا اعتمادی نیست !

پیام های کوتاه

بایگانی

۳ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام پاییز جان فرسا ... 

سلام سرمای جان فرسا ... 

سلام ای بغض شکسته در گلو ... 

سلام ای ناله های گاه و بی گاه ... 

سلام خاطرات کهنه شده در افکار منِ پوچ ...

زور*شمار رفتنت به سال شمار تبدیل شد ... 

من پیر شدم اماااا ... هنوز با جان خسته خود ... 

بی صبرانه در انتظار برگشتنت هستم عشقم !

╤ 24 سالگی با طعم پیری ╤


+16آذر93+
-رضا پورکریمان+

۲۶ دی ۹۴ ، ۰۴:۱۲ ۲ نظر


فراموش نشدی 

ولی فراموشم کردی

از من دور شدی رفتی

تو با یکی دیگه سر کردی

برای من هنوز همون دختر مهربونی

کاش میشد که برگردی

دلم خیلی برات تنگ شده

برای نگات ، برای صدات 

برای لمس اون دستات

برای مهربونیات 

برگرد دخترک مهربون

برگرد ....


/ـــیکشنبهــ.29آذر94.ــساعتــ1:10دقیقهـ.بامداد/
۱۲ دی ۹۴ ، ۱۵:۲۶

چی شد که از دنیای من رفتی ؟

چی شد که تنهاتر شدم بازم ؟

یادت میاد اون لحظه ی آخر ؟

گفتم بهت ، برگرد گل نازم ؟

 از من بدت اومده بود شاید

اما منو عاشقِ خودت کردی

رفتی و با یک نفر دیگه ...

برو گلم دیدارمون باشه قیامت 

رفتی و از من خیلی دلسردی

اما اینو یادت بمونه خوووب

تو واسه من عامل یک دردی

 من آخرش با درد میمیرم

خودت برام آرزو میکردی

رفتی ، برو خوش باش عشق من

با اینکه نیستی در کنارِ من

من عاشقت بوده امُ و هستم

شاید پیش خودت بگی پَستم

اما الان مجنونم و مَستم 

حالم بهم خورده و داغونم 

بدجور میلرزه دلم ، دَستم

کاش بودی و حال منو میدیدی

از باغ مهربونی اون چشمات

یه شاخه رز زرد برام میچیدی
 

+ / یکشنبه29آذر94 / کرج / رصا پورکریمان / +



۰۸ دی ۹۴ ، ۱۷:۲۷