رضا پورکریمان

ReZa PouRKaRiMaN
رضا پورکریمان

تو دنیای منی اما ؛ به دنیا اعتمادی نیست !

پیام های کوتاه

بایگانی

وینستون ، نباید تصور کنی هر قدر هم که تسلیم ما شوی می توانی خودت را نجات بدهی. کسی که یک بار دچار گمراهی شد ، دیگر جان سالم به در نمی برد.حتی اگر ما بگذاریم تو دوران زندگی عادی خودت را سپری کنی ، باز هم نمی توانی از دست ما خلاص شوی. چیزی که این جا به سرت می آید همیشگی است.باید این را هر چه زودتر درک کنی. ما می توانیم تو را طوری خرد کنیم که دیگر قابل جبران نباشد. چیزهایی برایت اتفاق می افتد که اگر هزاران سال هم زنده باشی ، نمی توانی آنها را فراموش کنی و از دستشان خلاص شوی. دیگر هیچوقت نمی توانی احساسات یک آدم معمولی را داشته باشی. همه چیز در درونت می میرد. دیگر هرگز نمی توانی عاشق شوی ، دوست پیدا کنی ، از زندگی لذت ببری ، بخندی ، کنجکاو شوی و شهامت نشان دهی و یا احساس کمال کنی. تو خالی میشوی. اما آنقدر به تو فشار می آوریم تا از همه چیز خالی شوی و سپس تو را با خواست خودمان دوباره پر می کنیم.
.

۰۷ آبان ۰۳ ، ۰۰:۰۰

فرمان حکومت های قرون وسطی برای فرمانروایی بر انسان ها با  "تو نباید..." شکل می گرفت و در حکومت های استبدادی زمان حاضر این فرمان با "تو باید..." خودش را نشان می دهد. ولی فرمان ما می گوید تو هستی". هیچ کدام از کسانی که ما به اینجا می آوریم ، هرگز در مقابل ما قرار نمی گیرند. همه کاملاً تطهیر می شوند.

 

اول ناله و ضجه بعد گریه و سر انجام ، نه به خاطر ترس یا درد ، بلکه فقط به خاطر ندامت از پا افتادند. هنگامی که کار ما با آنها تمام شد فقط ظاهر یک انسان برایشان باقی مانده بود. تنها چیزی که در وجودشان باقی مانده بود ، تأسف نسبت به اعمالشان و عشق نسبت به برادر بزرگ بود. عشقی که به برادر بزرگ نشان می دادند واقعاً متأثر کننده بود. آنها التماس می کردند قبل از اینکه افکارشان مجدداً دچار آلودگی شود آنها را زودتر اعدام کنیم.
.

۳۰ مهر ۰۳ ، ۰۰:۳۰

.

ما چنین اشتباهی نمی کنیم. تمام اعترافاتی که اینجا صورت می گیرد، واقعی است. ما کاری می کنیم که اعترافات واقعی باشند. گذشته از اینها ما نمی گذاریم مُرده ها بر علیه ما قیام کنند. تو باید از این فکر دست برداری که آینده، حقانیت تو را به اثبات می رساند. صدای تو هرگز به آینده نمی رسد. تو به طور کلی از صفحه ی تاریخ محو می شوی. ما می توانیم تو را تبدیل به گاز کنیم و به هوا بفرستیم. هیچ چیز از تو باقی نمی ماند؛ نه نامی در دفتری و نه خاطره ای در مغز آدم ها. تو هم در گذشته هم در آینده نابود می شوی. تو اصلاً وجود نداشته ای.

.

۲۱ مهر ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

حزب به کارهایی که علناً انجام می شود علاقه ندارد. فقط افکار برای ما مهم هستند. ما به نابودی دشمن خودمان اکتفا نمی کنیم؛ ما آنها را عوض می کنیم.

.

۱۴ مهر ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

احتمالا انسان بیشتر دلش می خواهد درکش کنند تا اینکه دوستش داشته باشند.

​​​​​​​.

۰۷ مهر ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

کابوس های شبانه با اولین ضربه ای که به آرنجش زدند، آغاز شد. بعدها تازه متوجه شد که تمام آن اتفاقات، مقدمه ی معمولی بازجویی بود که تقریباً برای همه ی زندانی ها اجرا میشد. همه ی آنها باید بدون استثنا به یک سری جرایم از قبیل جاسوسی، خرابکاری و امثال آنها اعتراف می کردند. اگرچه اعتراف ها جنبه ی فرمایشی داشتند، شکنجه ها همه واقعی بودند.

.

۳۱ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

وینستون همان طور که دست چپش را با دست دیگر می فشرد و از درد به خود می پیچید، بارها و بارها به خود گفت، در برابر درد هیچکس نمی تواند قهرمان باشد، هیچکس.

.

۲۷ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

هر جا که برابری باشد، خرد هم هست.

.

۲۱ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

در اقلیت بودن، حتی اگر یک نفر باشی، موجب نمی شود خود را دیوانه بپنداری.

 

"سلامت عقل جنبه آماری ندارد"

.

۱۵ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.
وزارت صلح به مسائل مربوط به جنگ می پردازد، وزارت حقیقت با دروغ ها، وزارت عشق با شکنجه و وزارت فراوانی با قحطی سر و کار دارد. این تناقض ها نه تصادفی هستند و نه نتیجه ی ریاکاری عادی؛ بلکه تمرین هایی برای دوگانه باوری هستند. زیرا فقط از راه برقراری وحدت بین اجزاء متناقض است که می توان این قابلیت را حفظ کرد.

.

۱۰ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

عمل تحریف هر روزه ی گذشته که توسط وزارت حقیقت انجام می شود، به اندازه ی عملیات جاسوسی و سرکوب که توسط وزارت عشق هدایت می گردد، برای حفظ ثبات حکومت واجب است.

 

معنای دوگانه باوری قابلیتی است که موجب می شود،فرد دو فکر مغایر را همزمان در ذهن داشته باشد و هر دو را نیز بپذیرد. متفکر حزبی می داند که حافظه اش باید در کدام جهت تغییر کند.  پس می داند که در حال کلاه گذاشتن بر سر واقعیت است ؛ اما با تمرین های دوگانه باوری او می تواند خود را قانع کند که واقعیت نقض نشده است. این روند باید آگاهانه باشد،در غیر اینصورت از دقت کافی برخوردار نیست. در عین حال باید به طور ناخودآگاه انجام شود زیرا در غیر اینصورت احساس دروغگویی و گناه را به همراه می آورد. اساسی ترین کار حزب استفاده از فریبکاری آگاهانه است.

.

۳۰ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

کارگران یا همان طبقه پرولتاریا در واقع امکان راهیابی به حزب را ندارند. مستعدترین کارگران که احتمالا تبدیل به رهبران شورشی می گردند ، توسط پلیس افکار شناسایی و حذف می شوند.

.

۲۱ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.
برکناری قدرت حاکم به چهار طریق امکان پذیر است؛یا از بیرون به تسخیر در می آید،یا آنچنان رهبری ناکارآمدی دارد که توده های مردم را وادار به اعتراض می نماید،یا به یک گروه متوسط ناراضی و قوی اجازه ی عرض اندام می دهد و یا خود علاقه و اعتماد به نفس لازم برای حکومت را از دست می دهد.

.

۱۴ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

حقایق طبیعی را نمی توان نادیده گرفت. در فلسفه ، مذهب ، اخلاق و سیاست ممکن است جمع دو با دو بشود پنج ، ولی هنگامی که کسی در حال طراحی اسلحه یا هواپیماست ، جمع آنها باید چهار شود. همیشه ملت های نالایق دیر یا زود مغلوب می شوند و مبارزه برای رسیدن به حداکثر توانایی ریال مغایر با داشتن تصورات واهی است.

اما زمانی که جنگ عملا به صورت مستمر در می آید ، از خطر آن کاسته می شود. وقتی جنگ ادامه دارد ، هیچ چیز به اندازه ی نیروی نظامی مورد احتیاج نیست. پیشرفت های صنعتی متوقف می شوند و بسیاری از حقایق آشکار یا انکار می شوند یا مورد بی توجهی قرار می گیرند.

.

۳۱ تیر ۰۳ ، ۱۲:۰۰

.

دانشمند امروز یاآمیزه ای از روانشناس و مأمور تحقیق است که با دقت فوق العاده درباره معنای حالت های چهره ، رفتار و آهنگ صدا تحقیق می کند و مسایل مختلفی را که در مجبور کردن افراد به راستگویی موثرند. مانند داروها ، شوک درمانی ، خواب مصنوعی و شکنجه ی جسمی مورد مطالعه قرار می دهند ، یا دانشمندا یکی از رشته های شیمی ، فیزیک یا بیولوژی است که فقط در مورد شاخه هایی از رشته ی درسی خود علاقمند است که با گرفتن جان آدم ها، سر و کار دارد. در آزمایشگاه های بزرگ وزارت صلح و در ایستگاه های تحقیقاتی پنهان در جنگل های برزیل و یا در صحرای استرالیا و یا در جزایر کشف نشده ی قطب جنوب ، گروهی از متخصصان به طور خستگی ناپذیر مشغول کارند. برخی از آنها فقط به برنامه ریزی تدارکات جنگ های آینده می پردازند ، برخی دیگر مشغول اختراع بمب های موشکی بزرگ تر و مواد منفجره ی پر قدرت تر و سپر دفاعی غیر قابل نفوذتری هستند ، عده ای دیگر در حال تحقیق برای یافتن گازهای جدید کشنده تر هستند ، یا به دنبال سموم قابل حلی هستند که بتوان آن را در مقادیر بسیار زیاد تولید کرد ، به طوری که برای از بین بردن کل پوشش گیاهی یک قاره کفایت کند ، یا سعی می کنند نسل جدیدی از میکروب های بیماری زا را پدید آورند که در مقابل تمام پادزهرها مقاوم باشد ، عده ای دیگر مشتاق هستند خودرویی بسازند که بتواند همانند زیر دریایی که در زیر آب حرکت می کند ، این وسیله هم در زیر خاک حرکت کند ، یا هواپیمایی که مانند کشتی بادبانی نیاز به پایگاه نداشته باشد ؛ بعضی دیگر به دنبال احتمالات بعیدتری هستند ، مانند متمرکز کردن اشعه ی خورشید برای عبور از عدسی هایی که هزاران کیلومتر دورتر در فضا قرار داده شده اند و یا تولید زمین لرزه با موج های جزر و مدی مصنوعی با بهره گیری از گرمای هسته ی زمین.

.

۱۴ تیر ۰۳ ، ۱۷:۰۰

.

اگر ثروت روزی جنبه ی عمومی پیدا کند ، دیگر امتیازی برای کسی به وجود نخواهد آورد . بدون شک ، می توان جامعه ای را در نظر آورد که در آن ثروت مادی و رفاه ،  به طور مساوی توضیع می شود  ولی قدرت در دست طبقه ممتاز باشد. اما در عمل چنین جامعه ای عمر طولانی نخواهد داشت.  زیرا اگر همه به طور یکسان از فراغت و آسایش خیال بهرمند شوند  توده های گسترده ی مردم که به دلیل فقر عقب مانده اند ، خیلی زود به سواد و آگاهی می رسند و دیر یا زود متوجه می شوند که اقلیت ممتاز کار خاصی انجام نمی دهند و سپس اقدام به نابودی آن می کنند. در دراز مدت  ، وجود یک جامعه ی طبقاتی فقط بر اساس فقر و نادانی ممکن می شود.

.

۰۴ تیر ۰۳ ، ۰۰:۰۰

.

وینستون از فرط خستگی مانند ژلاتین شده بود. ژلاتین ، واژه ی مناسبی بود. این کلمه ناخودآگاه به ذهنش خطور کرده بود. گویی بدنش هم سستی و هم شفافیت ژله را یافته بود. احساس می کرد اگر دستش را بلند کند ، از ورای آن می تواند نور را ببیند. تمام خون و لنف موجود در بدنش با حجم عظیم کار مصرف شده و فقط ساختار ضعیف اعصاب ، استخوان ها و پوست باقی مانده بود. تمامی قوای پنجگانه او ، حساس شده بودند. لباس کار ، شانه هایش را می فشرد ، کف خیابان پاهایش را می آزرد ، حتی باز و بسته کردن دست موجب به صدا افتادن مفاصلش می شد.

.

۳۱ خرداد ۰۳ ، ۲۲:۳۰

.
همیشه گفتم :
از اونجایی که تو سریال دیدن، خیلی سخت پسندم. همیشه بلافاصله بعد از انتشار سریال منتظر می مونم که تمام فصل و اپیزودهای اون سریال بصورت کامل منتشر بشه و فیدبک و بازخورد مردم و تا حدی منتقدها رو ببینم چیه و اگر باگ و ایراد فنی وجود نداشت؛ اونوقت برم سراغش.

 

با این حال تو این تاپیک، میخوام به معرفی سریال نارکوس یا به عبارتی دیگه "قاچاقچی ها" بپردازم . این سریال که در دو پارت (دو بخش) ساخته شده و پارت اول سال 2015 و پارت دوم 2018 . 
بخش اول این سریال در سه فصل ساخته شده که دو فصل ابتدایی اون مختص پابلو اسکوبار ، پدرخوانده کارتل مواد مخدر در مدئین در کشور کلمبیاست !

دو فصل اول بسیار خارق العاده پرداخت شده و فصل سوم که به بعد هم که مربوط به بقیه کارتل های زیر مجموعه پابلو اسکوبار است .
پارت دوم سریال هم که مربوط به کارتل های مواد مخدر مکزیک است.
از مزیت های و ویژگی های این سریال میتونم به این موضوع اشاره کنم که کمترین میزان ایراد در نوشتار و ساختار فیلم وجود داره بر خلاف بسیاری از سریال ها و یکی از مهم ترن دلایل این مزیت، اینه که داستان کاملا واقعی است و زیاده گویی و بزرگ نمایی ایجاد نشده.
بازی و کارگردانی هم تا حد بسیار مطلوبی از اول داستان تا انتها پیش رفته.
این سریال حتی برای کسایی که به ژانر درام جنایی علاقه ندارند هم به نظر جالب میتونه باشه. (به شریطی که اساسا اهل فیلم باشید).
من به این سریال 8/10 میدهم و 8 ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ستاره برای کیفیت فیلم از هر نظر و حیث می باشد.

.
+ نکته : این فیلم دارای صحنه هایی می باشد که برای همه مناسب نیست و اساساً فیلم خانوادگی نیست.

.

۳۱ خرداد ۰۳ ، ۲۲:۰۲

.

گفت : «پس کسی به نام گلدشتاین وجود دارد؟»

ـ بله ، وجود دارد و زنده است. اما نمی دانم کجا.

ـ و توطئه ... تشکیلات ؟ آیا واقعیت دارد ؟ یا فقط اختراع پلیس افکار است ؟

ـ نه ، واقعیت دارد. ما به آن می گوییم انجمن برادری. تنها چیزی که شما دربارۀ انجمن برادری خواهید آموخت ، این است که وجود دارد و شما به آن تعلق دارید.

حتما متوجه هستید که من باید درباره ی موارد خاصی از شما سوال کنم. به طور کلی شما برای چه کارهایی آمادگی دارید ؟

وینستون گفت : «هرکاری که توانایی انجام دادنش را داشته باشیم.»

اُبراین در صندلیش کمی چرخید تا رو به روی وینستون قرار بگیرد. یک لحظه چشم ها را به پایین دوخت. با صدایی آرام و خونسرد چنان که گویی این یک پرسش و پاسخ معمولی است ، شروع به پرسیدن یک سری سوال کرد که جواب بیشتر آنها را از قبل می دانست.

ـ حاضرید زندگی خودتان را فدا کنید؟

ـ بله

حاضرید کسی را بکُشید ؟

ـ بله.

ـ عملیات خرابکارانه ای انجام دهید که احتمالا به مرگ صدها انسان بی گناه منجر شود ؟

ـ بله.

- کشورتان را تسلیم قدرت های خارجی کنید ؟

ـ بله.

ـ حاضرید تقلب ، جعل ، تهدید ، فاسد کردن افکار کودکان ، توزیع مواد مخدر ،  رواج فحشا ، شیوع بیماری های آمیزشی  و انواع کارهای دیگر انجام دهید که موجب تضعیف و نابودی قدرت حزب شود ؟

ـ بله

ـ اگر ، فرضاً ، به منظور بر آوردن هدف هامان لازم باشد به صورت یک بچه اسید سولفوریک بپاشید ، آماده اید این کار را انجام دهید ؟

ـ بله.

ـ حاضرید هویت خودتان را تغییر دهید و بقیه عمر را به صورت یک مستخدم و یا کارگر کشتی باشید ؟

ـ بله

ـ حاضرید در صورتی که ما یک روز به شما دستور دهیم ، خودکشی کنید ؟

ـ بله

- آیا هر دوی شما حاضرید از هم جدا شوید و هرگز هم دیگر را نبینید؟

- جولیا دخالت کرد و گفت : نه!

به نظر وینستون زمان زیادی طول کشید تا او بتواند پاسخی بدهد. حتی برای لحظاتی انگار قدرت تکلم خود را از دست داده بود. زبانش فقط بخش اول کلمات را ادا و گویی بی صدا کار می کرد. تا وقتی که کلمه  از دهانش خارج شد ، خودش هم نمی دانست چه کلمه ای را می خواهد بر زبان بیاورد. سر انجام گفت : «نه!»

اُبراین گفت : کاردرستی کردید که این مسئله را به من گفتید. لازم است ما همه چیز را بدانیم.

او به طرف جولیا برگشت و با لحنی ملایم تر گفت : «آیا متوجه هستی که حتی اگر او زنده بماند ، با هویت دیگری خواهد بود ؟ ممکن است مجبور شویم برای او هویت جدیدی درست کنیم. چهره اش ، رفتارش ، شکل دست هایش ، رنگ موهایش و حتی صدایش تغییر می کند. و خود شما هم ممکن است تبدیل به آدم دیگری شوید. جراحان ما می توانند آدم ها را به نحوی تغییر شکل دهند که قابل شناختن نباشند. گاهی چنین چیزهایی لازم است. گاهی حتی یکی از اعضا را قطع می کنیم.
.

۳۰ خرداد ۰۳ ، ۰۳:۰۳

.
گفت : «پس کسی به نام گلدشتاین وجود دارد؟»

ـ بله ، وجود دارد و زنده است. اما نمی دانم کجا.

ـو توطئه ... تشکیلات ؟ آیا واقعیت دارد ؟ یا فقط اختراع پلیس افکار است ؟

ـ نه ، واقعیت دارد. ما به آن می گوییم انجمن برادری. تنها چیزی که شما دربار? انجمن برادری خواهید آموخت ، این است که وجود دارد و شما به آن تعلق دارید.

حتما متوجه هستید که من باید درباره ی موارد خاصی از شما سوال کنم. به طور کلی شما برای چه کارهایی آمادگی دارید ؟

وینستون گفت : «هرکاری که توانایی انجام دادنش را داشته باشیم.»

اُبراین در صندلیش کمی چرخید تا رو به روی وینستون قرار بگیرد. یک لحظه چشم ها را به پایین دوخت. با صدایی آرام و خونسرد چنان که گویی این یک پرسش و پاسخ معمولی است ، شروع به پرسیدن یک سری سوال کرد که جواب بیشتر آنها را از قبل می دانست.

ـ حاضرید زندگی خودتان را فدا کنید؟

ـ بله

حاضرید کسی را بکُشید ؟

ـ بله.

ـ عملیات خرابکارانه ای انجام دهید که احتمالا به مرگ صدها انسان بی گناه منجر شود ؟

ـ بله.

کشورتان را تسلیم قدرت های خارجی کنید ؟

ـ بله.

ـ حاضرید تقلب ، جعل ، تهدید ، فاسد کردن افکار کودکان ، توزیع مواد مخدر ،  رواج فحشا ، شیوع بیماری های آمیزشی  و انواع کارهای دیگر انجام دهید که موجب تشعیف و نابودی قدرت حزب شود ؟

ـ بله

ـ اگر ، فرضاً ، به منظور بر آوردن هدف هامان لازم باشد به صورت یک بچه اسید سولفوریک بپاشید ، آماده اید این کار را انجام دهید ؟

ـ بله.

ـ حاضرید هویت خودتان را تغییر دهید و بقیه عمر را به صورت یک مستخدم و یا کارگر کشتی باشید ؟

ـ بله

ـ حاضرید در صورتی که ما یک روز به شما دستور دهیم ، خودکشی کنید ؟

ـ بله

آیا هر دوی شما حاضرید از هم جدا شوید و هرگز هم دیگر را نبینید؟

جولیا دخالت کرد و گفت : نه!

به نظر وینستون زمان زیادی طول کشید تا او بتواند پاسخی بدهد. حتی برای لحظاتی انگار قدرت تکلم خود را از دست داده بود. زبانش فقط بخش اول کلمات را ادا و گویی بی صدا کار می کرد. تا وقتی که کلمه  از دهانش خارج شد ، خودش هم نمی دانست چه کلمه ای را می خواهد بر زبان بیاورد. سر انجام گفت : «نه!»

اُبراین گفت : کاردرستی کردید که این مسئله را به من گفتید. لازم است ما همه چیز را بدانیم.

او به طرف جولیا برگشت و با لحنی ملایم تر گفت : «آیا متوجه هستی که حتی اگر او زنده بماند ، با هویت دیگری خواهد بود ؟ ممکن است مجبور شویم برای او هویت جدیدی درست کنیم. چهره اش ، رفتارش ، شکل دست هایش ، رنگ موهایش و حتی صدایش تغییر می کند. و خود شما هم ممکن است تبدیل به آدم دیگری شوید. جراحان ما می توانند آدم ها را به نحوی تغییر شکل دهند که قابل شناختن نباشند. گاهی چنین چیزهایی لازم است. گاهی حتی یکی از اعضا را قطع می کنیم.

.

۱۴ خرداد ۰۳ ، ۰۰:۰۰