📚 کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 262
دنیایی پر از ترس و خیانت و عذاب ، مکانی برای لگد مال کردن و لگد مال شدن ، دنیایی که هر چه رو به تعالی پیش می رود بی رحمی در آن بیشتر می شود. پیشرفت در دنیای ما ، رفتن به سوی درد بیشتر است. تمدن های قدیم ادعا می کردند که بنیاد آنها بر عشق و عدالت نهاده شده. تمدن ما بر اساس تنفر بنا شده است. در دنیای ما تنها عواطفی که وجود دارند ترس ، خشم ، پیروزی و ذلت هستند. هر چیز دیگری را ما نابود می کنیم ، هر چیزی را. در حال حاضر ما موفق شدیم عادت های فکری را که بقایای زمان قبل از انقلاب هستند، از بین ببریم. ما پیوندهای بین فرزند و والدین، مرد با مرد، و مرد با زن را گسسته ایم. دیگر هیچ کس به همسرش ، فرزندش و یا دوستش اعتماد نمی کند. اما در آینده نه همسری وجود خواهد داشت و نه دوستی. بچه ها را هنگام تولد درست همان طور که تخم مرغ را از مرغ جدا می کنند ، از مادرشان جدا می کنیم. غریزه ی جنسی نابود خواهد شد. تولید مثل مانند تمدید هر ساله ی کارت جیره بندی به آداب سالانه تبدیل می شود. ما به لذت رابطه ی جنسی خاتمه می دهیم. عصب شناس های ما در حال کار کردن بر روی این موضوع هستند. تنها حالت به جا ماندنی عشق و وفاداری، وفاداری به حزب و عشق به برادر بزرگ خواهد بود. اگر خنده ای باشد ، فقط به خاطر پیروزی بر دشمن شکست خورده است. دیگر هنر ، ادبیات و علمی وجود نخواهد داشت ، دیگر فعالیت مفیدی برای زندگی صورت نمی گیرد. همه لذایذ رقابت ، محو و نابود می شود. اما همیشه - این را فراموش مکن ، وینستون - سر مستی و شور و شعف ناشی از قدرت همواره وجود خواهد داشت و دائم هم افزایش پیدا کرده و ظریف تر می شود. همیشه و در هر لحظه ، هیجان پیروزی و احساس غلبه بر دشمن درمانده در میان خواهد بود. اگر می خواهی تصویری از دنیای آینده داشته باشی ، پوتینی را تصور کن که مدام بر چهره انسان رژه می رود.