رضا پورکریمان

ReZa PouRKaRiMaN
رضا پورکریمان

تو دنیای منی اما ؛ به دنیا اعتمادی نیست !

پیام های کوتاه

بایگانی

#هوایِ_این_دلم_عجب_بهاریه
#این _غصه_های_دل_واسه_نداریه
#توان_ندارمُ_هوا_ندارمُ_دلم_گرفته و...
#خدا_کجایی_تو_؟! 


#R_P

۲۰ تیر ۹۶ ، ۲۱:۰۰

باید این دوران و زمانه را تحریم کرد .. و آدمیانش را به قهقرا تبعید کرد تا رسم نکو زیستن بیاموزند !

تبعیض ، تحقیر ، تهدید ، تزویر و... فراگیر شده است و آدمیان خو باخته اند.

#R_P

3 شنبه 18 خرداد 95 

۲۰ تیر ۹۶ ، ۲۰:۳۰

اولین دروغ را زمانی شنیدم که خواستند آمپول بزنند ... همگی حتی مادر و پدرم گفتند درد ندارد ...گولم زدند و آمپول زدند ...  و درد هم داشت ... و دروغ بعدی را چند لحظه بعد بلافاصله بعد از آمپول شنیدم که میخندیدند و میگفتند ... دیدی درد نداشت ؟!

۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۹ ۱ نظر

سلام.

+ اینکه بعد از مدت ها پست می ذارم علت خاصی نداره جز ؛ به بهانه ی یک روز پس از تولد (27 سالگی).

- خیلی وقته که نمی دونم دقیقا باید چه حسی داشته باشم (؟!) خوشحال ؟! ناراحت ؟! مشوش ؟!

- یه جورایی میشه گفت هم خوشحالم ... البته نه زیاد ... یه کمم ناراحت ... یه کم بیشتر از یه کم  استرس دارم و... 

- خوشحالی که طبیعیه ... چون مثلا سالروز تولدمه ... ناراحت چون ... یک سال دیگه به عمرم اضافه شد ... و یا شاید میتونم بگم 

- از فرصت هاییکه باید ازش استفاده می کردم و نکردم از دستم رفته ناراحتم ! و در آخر بسیار از اینکه در شرایطی نیستم که رضایت بخش

- و امیدوار کننده باشه برام استرس دارم ... یه جورایی میشه گفت نگران از اینکه خیلی موقعیت ها رو از دست دادم ... خیلی کارا باید میکردم و نکردم

- و به طور کلی به حدی این تعداد موقعیت های از دست رفته م زیاد شده که دیگه امیدواریم خیلی کم شده !


- روی هم رفته آروز می کنم که شرایط اینجوری و به این منوال ژیش نره و تغییر کنه ! چون میدونم من تلاش خودمو در یه سری موارد کردم و به خاطر وضع و اوضاع کشور  و مردم نتیجه نداده آرزو میکنم که شرایط به طور کلی تغییر کنه.

۱۸ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۳ ۱ نظر

به کسى ندارم الفت
ز جهانیان مگر تو
اگرم تو هم برانى
سَـرِ بى‌کسى سلامت

▪️ سعدی ▪️

👁‍🗨
@MeKXaR

۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۴:۲۷

تا قبل عید همه ش فکر می کردم سیزده به در ، دوشنبه س ... اما از وقتی فهمیدم یکشنبه بود کلی ضد حال خوردم :| سیزده پلشت :|

۱۳ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۴۸

انقد که خیلی وقته پُست نذاشتم :| انقدر که میل و رغبت و اشتیاق به نوشتن در من افول کرده که از یادم برخواست که سال نو رو شادباش بگم (!) :|

سال نو (96) رو به همه ی شما دوستان گرامی شادباش میگم و امیدوارم که امسال لااقل سال خوبی باشه برای همه ی ما ;-) 

نتیجه تصویری برای سال نو

-+ ت_ن : پوزش منو برای این دیر کرد پذیرا باشید. ;-)

۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۴۰

هیچ چیز بدتر از این نیست که کلی حرف داشته باشی اما شوق حرف زدن نداشته باشی و تمام زمانت به سکوت بگذره ... حتی نتونی حرفتو بنویسی ... باور کن سخته (!)

19:22:51

2017-04-02

*ت_ن : چه جالب ... تا الان فکر می کردم که سال 2016 بعد تاریخ بالا رو که دیدم ... بازم باورم نشد و رجوع کردم به تقویم موبایل ... تا اینکه بالاخره تفهیم شدم که من چقد عقبم :|

*ت_ن : #ت_ن یه نوآوری جدید بر وزن همون #پ_ن می باشد :-)) یعنی به عبارتی ... همون پانویسه ... به عبارت واضح تر و جامع تر اینکه ، همه می نویسن پانویس و مخفف می کنن به #پ_ن ... من نوشتم #ته_نویس و مخففش میشه  #ت_ن ;-) خلاصه ... باشد که رستگار شوید (!)

۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۲۹

- امروز اهل منزل رفتن 13 به در و من تنها در خانه ... همراه با موسیقی و فیلم صبحانه خوردم و اینگونه بود که #سیزده_به_در شد.

#R_P

19:19:01

2017-04-02

۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۲۰

کانال شخصی تلگرام من : 

 💢  (R_P) CHaNNEl  

۱۷ بهمن ۹۵ ، ۰۵:۴۷ ۱ نظر

سلام.

این روزا بعد از پشت سر گذاشتن امتحانا ... در حال انجام دادن یک کار مثبتم که امیدوارم جواب بده ... به زودی خبرش رو بهتون میدم..

دوم اینکه میخوام یه کانال تلگرامی اختصاصی داشته باشم که فارغ از اینجا ... اونجا هم فعالیت داشته باشم ... هر چند ، از حقنگذریم فعالیت داشتن تو تلگرام خیلی بهتر از وبلاگ نویسیه ... البته من وبلاگ نویسی رو خیلی دوست دارم ... و اتفاقاً کار مثبتی که همون اول گفتم یه جورایی هم به این موضوع مرتبطه [چشمک] یه مدت هم هست که تو فکر اینم که یه نمایشنامه بنویسم و حتی تا مرحله ی اجرا هم پیش بره ... ولی هنوز در حد یه فکر و هنوز تصمیم به انجامش ندارم ... چون خیلی در این جور موارد تنبلم ... اصولا با مواردی که انرژی حرکتی و پتانسیل بیشتری میبره میونه ی خوبی ندارم [خنده] و در آخر اینکه ... امیدوارم همینجوری که من دارم پیش میرم خیلی موفق باشم [خنده] آمین

۰۸ بهمن ۹۵ ، ۰۴:۴۷ ۱ نظر

دلم غرق غربت 

دلم غرق آه

خدایا تو رحم کن 

به این #بی_گناه

telegram

۲۱ دی ۹۵ ، ۰۵:۵۹ ۱ نظر

.

قدم میزنم توی کوچه ، خیابون
به یاد با همدیگه راه رفتنامون
دیگه خیلی وقته تو رفتی و نیستی
یه چشمم پر از اشک ، یه چشمم پر از خون
برام سخته وقتیکه یادم میاد اون
روزای خوشی ها ، با هم بودنامون
دلم تنگ میشه وقتی یادم میاد اون
همون لحظه ی خوب خندیدنامون
همون خاطرات قشنگ و قدیمی
بغل تو بغل ، مهربون و صمیمی
.
.
.
ولی وقتی یادم میاد اون روزی
که داشتی میرفتی بهم میگفتی
دیگه من بدم میاد از تو میفهمی ؟!
.
.
.
آره عشق نازم ، میفهم میفهمم
میخوای باشی با یکی دیگه میفهمم (!)
.
.
.

#ر_پ | تیرماه 95 | KaRaJ - Basement


♦ شعر "میفهم(!)  را اینجا بخوانید.


نوشته ی جدید الانتشارم با عنوان "میفهمم(!)" که در تاریخ 2016/8/14 - ساعت : 23/6 دقیقه نوشته بودم رو بامداد (6:30) امروز دوشنبه 24 آبان 95 در سایت "شعر نو" منتشر کردم.

* پ.ن : امیدوارم که لز لی متن رضایت داشته باشید و مورد پسند واقع بشه [چشمک] فقط از اونجایی که دلم میخواد نظرتونو بدونم ... خیلی خوشحال میشم اگر ایرادی داشت حتمن اعلام کنید. مرسی.

۲۴ آبان ۹۵ ، ۰۶:۵۱

درود.

در تاریخ 95/5/5 دفت شعر جدیدی با عنوان #مکثار در سایت "شعرنو" ایجاد کردم که در اولین شعر از این دفتر که به عمین نام #مکثار منتشر شد مجموعه ای از اشعار کوتاه دو بیتی و چهار پاره خود را منتشر نمودم که امیدوارم مورد استقبال واقع بشه و امیدوارم که دوست داشته باشید.

پ.ن : دوستان و بزرگواران محترم ، نکته ای رو باید در همینجا اشاره کنم که بارها و مکرراً در جاهای مختلف عنوان کردم و اونم اینکه ... من خودم رو به هیچ وجه شاعر ندونستم و نمی دونم و نخواهم دونست ... چون به نظر من شاعر به کسی گفته می شود که در زمینه بسیار مطالعه دارد و بسیار در این کار مهارت داشته باشد و ضمن اینکه تجربه ی بسیار بالایی در این زمینه داشته باشد. (البته این ها همه از نظر من با یک استاد و پیشکسوت کاملاً متفاوت است.). پس لطفاً و خواهشاً اگر جسارت میکنم و اسم شعر روی کارهام میذارم به دید یک علاقمند به دنیای بی کرانه هنر و دید یک دوست دار ترانه و شعر باشه نه فرا تر از اون. با تشکر.

+ دفتر شعر #مکثار را اینجا کلیک کنید و بخوانید. #مکثار

۲۲ مرداد ۹۵ ، ۰۴:۴۲ ۱ نظر

بیست و شش سال مادری کردی برام
جان مادر ، جان من ، بسه براااام
خسته بودم ، خسته تر شدم دیگه
دعا کن دیگه بمیرم ، من نمیتونم دیگه
من کم آوردم ، بریدم مادرم
واسه مردن حاضرم من مادرم
من دعا کردم که یک شب توی جام
بخوابم ،صبحی نباشه مادرم
جان من انقد بگو آمین که تا
برسم به آرزوم من ، مادرم
تا ابد مدیون مهربونیات
جون من دعا کن که مرگم بیاد
بخدا این بهترین راهه برام
بهتر از اینه که باااز دردم بیاد
بسه دیگه هر چقدر زجر کشیدم
مهربونی کن برام فقط یه بار
دعا کن ... جون رضا ... مرگم بیاد

#ر_پ  #R_P

"دعا کن مرگم بیاد"

پنجشنبه 10 تیر 95 - 30 ژوئن 2016

تاریخ انتشار : 95/4/24 

پانویس : برای جستجوی شعر "دعا کن مرگم بیاد" در سایت گوگل ، از (# و _) استفاده کنید. به اینصورت : @دعا_کن_مرگم_بیاد

لینک شعر ، در سایت "شعر نو"

۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۶:۴۳

چی شد که اومدی تویِ زندگیم
چی شد که موندی و با من ساختی
حالا که عادت کرده بودم به تو
تنهام گذاشتی رفتی با دیگری
عاشق نبودم عاشقم کردی و
این دم آخر تو با من سردی و
حالم بهم ریخته نگو رفتی و
دیگه نمیخوام بگی هم دردی و
من که با تنهایی خودم ساختم
بی تو دیگه دنیا رو من باختم
بعدِتو زندگی برام تلخ شد
خواب دو چشمات واسه من زهر شد



#ر_پ
#چی_شد؟!_چرا_؟!

پ.ن : "چی شد ؟! چرا ؟!" امروز 5شنبه 27 خرداد 95 - ساعت 16 ، به دفتر شعر "بغض سنگین تر از سخره" در سایت "شعر نو" اضافه گردید.


http://shereno.com/33441/35039/427344.html

۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۰

خیلی دوست داشتم که سیگار رو ترک کنم..
دخترک رو با تموم احوالاتش درک کنم ..
نشد .. نتونستم ..
بهتره که خودم رو از یک بلندی پرت کنم ..
تا خودخواسته ابراز تمایل به مرگ کنم...
این بهتر است ..
تا اینکه خود را این همه آغشته به درد کنم !


#ر_پ

۵:۱۵صبح/۳شنبه/۷اردیبهشت۹۵

* پ ن : این شعر آدینه 7 خرداد 95 برای رونمایی در تارنمای "شعرنو"
بارگذاری شد. شنبه 8 خرداد 95 آن را می توانید در تارنمای نام برده بخوانید.

۰۷ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰

آدینه 7 خرداد 95 فرستاده شد.
شنبه 8 خرداد 95 در تارنمای "شعرنو" رونمایی خواهد شد.

تو که نباشی
ضعف میکند تنم ، بدنم
به انحطاط محض می خورد کمرم
بلند می شَوَمُ ، آهسته شروع می کنم به راه رفتن

۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۰


گونه ی نرم و بوسه ی پنبه 
جای من بین آغوش تو گرمه 
سرخی گونه هات بعد یک بوسه 
خاطرش هیچوقت از یاد نرفته 
دست من دست تو روز بی کینه 
کل تعریفم از روز خوب اینه 
باشی و باشم و غم نباشه دیگه 
با تو دنیای من شاد و شیرینه 

#ر_پ ((رضاپورکریمان))
+ صبح 7:30 ساعت ­ 93آذر19 ­ شنبه4 +

#روزِ_خوب #شعرِ_روزِ_خوب

۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۲

 میم و نون 

برای مطالعه شعر به روی لینک بالا کلیک کنید.

۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۳۸