میفهمم (!)
.
قدم میزنم توی کوچه ، خیابون
به یاد با همدیگه راه رفتنامون
دیگه خیلی وقته تو رفتی و نیستی
یه چشمم پر از اشک ، یه چشمم پر از خون
برام سخته وقتیکه یادم میاد اون
روزای خوشی ها ، با هم بودنامون
دلم تنگ میشه وقتی یادم میاد اون
همون لحظه ی خوب خندیدنامون
همون خاطرات قشنگ و قدیمی
بغل تو بغل ، مهربون و صمیمی
.
.
.
ولی وقتی یادم میاد اون روزی
که داشتی میرفتی بهم میگفتی
دیگه من بدم میاد از تو میفهمی ؟!
.
.
.
آره عشق نازم ، میفهم میفهمم
میخوای باشی با یکی دیگه میفهمم (!)
.
.
.
#ر_پ | تیرماه 95 | KaRaJ - Basement
♦ شعر "میفهم(!) را اینجا بخوانید.
نوشته ی جدید الانتشارم با عنوان "میفهمم(!)" که در تاریخ 2016/8/14 - ساعت : 23/6 دقیقه نوشته بودم رو بامداد (6:30) امروز دوشنبه 24 آبان 95 در سایت "شعر نو" منتشر کردم.
* پ.ن : امیدوارم که لز لی متن رضایت داشته باشید و مورد پسند واقع بشه [چشمک] فقط از اونجایی که دلم میخواد نظرتونو بدونم ... خیلی خوشحال میشم اگر ایرادی داشت حتمن اعلام کنید. مرسی.