رضا پورکریمان

ReZa PouRKaRiMaN
رضا پورکریمان

تو دنیای منی اما ؛ به دنیا اعتمادی نیست !

پیام های کوتاه

بایگانی

جهل و نادانی

شنبه, ۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۲۸ ب.ظ


مردی مسلمان ، همسایه ای کافر داشت ...!!!
هر روز و هر شب ، همسایه ی کافر را لعن و نفرین می کرد ...!

خدایا ... جان این همسایه ی کافر مرا بگیر و مرگش را نزدیک کن ...! طوری که مرد کافر می شنید ...!!!

زمان گذشت و آن فرد مسلمانی که نفرین میکرد ، خودش بیمار شد ...!!!
دیگر نمی توانست غذا درست کند ...! ولی غذایش در کمال تعجب سر موقع در خانه اش حاضر می شد ...!

مسلمان سر نماز می گفت :
خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی ، غذای مرا در خانه ام حاضر و ظاهر میکنی و لعنت بر آن کافر خدانشناس که تو را نمی شناسد ...!!!

روزی از روزها که می خواست برود و غذا را بردارد ، دید این همسایه ی کافر است که برایش غذا می آورد ...!!!
از آن شب به بعد مرد مسلمان قصه دیگری سر نماز می گفت ...!

خدایا ... ممنونم که این مرتیکه ی شیطان را وسیله کردی که برای من غذا بیاورد ...!

من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی

جهل امری ذاتی است که با هیچ صراطی ، راهش تغییر نمی کند ...!!!


Credit : HISTOGRAPHY

۰۰/۰۴/۰۵