+ آتنا ، فرشته ی زیبا ، روحت شاد...آمین.
#دنیا_تورو_رنجوندُ_راهی_کرد
#ای_خاک_عالم_بر_سر_دنیا
+ آتنا ، فرشته ی زیبا ، روحت شاد...آمین.
#دنیا_تورو_رنجوندُ_راهی_کرد
#ای_خاک_عالم_بر_سر_دنیا
- سلام
یحتمل از این پس با بخش جدیدی با عنوان "کوتاه و مختصر" ، بیشتر در خدمتتون خواهم بود.
سلام.
+ اینکه بعد از مدت ها پست می ذارم علت خاصی نداره جز ؛ به بهانه ی یک روز پس از تولد (27 سالگی).
- خیلی وقته که نمی دونم دقیقا باید چه حسی داشته باشم (؟!) خوشحال ؟! ناراحت ؟! مشوش ؟!
- یه جورایی میشه گفت هم خوشحالم ... البته نه زیاد ... یه کمم ناراحت ... یه کم بیشتر از یه کم استرس دارم و...
- خوشحالی که طبیعیه ... چون مثلا سالروز تولدمه ... ناراحت چون ... یک سال دیگه به عمرم اضافه شد ... و یا شاید میتونم بگم
- از فرصت هاییکه باید ازش استفاده می کردم و نکردم از دستم رفته ناراحتم ! و در آخر بسیار از اینکه در شرایطی نیستم که رضایت بخش
- و امیدوار کننده باشه برام استرس دارم ... یه جورایی میشه گفت نگران از اینکه خیلی موقعیت ها رو از دست دادم ... خیلی کارا باید میکردم و نکردم
- و به طور کلی به حدی این تعداد موقعیت های از دست رفته م زیاد شده که دیگه امیدواریم خیلی کم شده !
- روی هم رفته آروز می کنم که شرایط اینجوری و به این منوال ژیش نره و تغییر کنه ! چون میدونم من تلاش خودمو در یه سری موارد کردم و به خاطر وضع و اوضاع کشور و مردم نتیجه نداده آرزو میکنم که شرایط به طور کلی تغییر کنه.
تا قبل عید همه ش فکر می کردم سیزده به در ، دوشنبه س ... اما از وقتی فهمیدم یکشنبه بود کلی ضد حال خوردم :| سیزده پلشت :|
انقد که خیلی وقته پُست نذاشتم :| انقدر که میل و رغبت و اشتیاق به نوشتن در من افول کرده که از یادم برخواست که سال نو رو شادباش بگم (!) :|
سال نو (96) رو به همه ی شما دوستان گرامی شادباش میگم و امیدوارم که امسال لااقل سال خوبی باشه برای همه ی ما ;-)
-+ ت_ن : پوزش منو برای این دیر کرد پذیرا باشید. ;-)
هیچ چیز بدتر از این نیست که کلی حرف داشته باشی اما شوق حرف زدن نداشته باشی و تمام زمانت به سکوت بگذره ... حتی نتونی حرفتو بنویسی ... باور کن سخته (!)
19:22:51
2017-04-02
*ت_ن : چه جالب ... تا الان فکر می کردم که سال 2016 بعد تاریخ بالا رو که دیدم ... بازم باورم نشد و رجوع کردم به تقویم موبایل ... تا اینکه بالاخره تفهیم شدم که من چقد عقبم :|
*ت_ن : #ت_ن یه نوآوری جدید بر وزن همون #پ_ن می باشد :-)) یعنی به عبارتی ... همون پانویسه ... به عبارت واضح تر و جامع تر اینکه ، همه می نویسن پانویس و مخفف می کنن به #پ_ن ... من نوشتم #ته_نویس و مخففش میشه #ت_ن ;-) خلاصه ... باشد که رستگار شوید (!)
- امروز اهل منزل رفتن 13 به در و من تنها در خانه ... همراه با موسیقی و فیلم صبحانه خوردم و اینگونه بود که #سیزده_به_در شد.
#R_P
19:19:01
2017-04-02
فراموش نشدی ولی فراموشم کردی از من دور شدی رفتی تو با یکی دیگه سر کردی برای من هنوز همون دختر مهربونی کاش میشد که برگردی دلم خیلی برات تنگ شده برای نگات ، برای صدات برای لمس اون دستات برای مهربونیات برگرد دخترک مهربون برگرد .... /ـــیکشنبهــ.29آذر94.ــساعتــ1:10دقیقهـ.بامداد/ |
هر چه کشیدم
هر چه خوردم
تا تو را محو کنم
نشد که نشد
خود نیز تار و مار شدم
ولی ...
هیچ چیز از تو در من کم نشد
نه خاطره ای ف نه تصویری
تنها چیزی که به وقوع پیوست
دلتنگی محض بود و افسردگی
تنها چیزی که به وضوح حس میشد
نبودنت بود و جای خالی تو
که هیچ کسی شبیه به تو هم جای تو را نمیگرفت
بارها از خدا طلب مرگ کردم
نشد ... نشد که بمیرم
کاش دعای مشترکمان بعد از رفتنت و بعد از آخرین حرفها
برآورده میشد ... یادم است که میگفتی "آرزو میکنم که بمیری !"
تو را به جان آنکس که جای من را گرفت سوگند !
کمی بیشتر برای مرگ من دعا کن
راستش را بخواهی بسیار خسته ام ... روحم دچار کفیدن شده است
یا برگرد و مرا با وجود و حضورت روحی تازه ببخش
یا بسیار برای نبودنم دعا کن ... تا برآورده شود این آرزوی شیرین
#فرازهایی_از_فرودهای_زندگی
- رضا پورکریمان
30 آذر 94
از پشت گوشی میشه حست کرد
من با صدات دنیامو می بازم
بازم ″الو″ ″جانم″ بگو بانو
من تا ته رویامو می سازم ...
(ر-پ) ۲شنبه۱۱خرداد۹۴- ساعت ۲۰/۱۰ شب√
مثل یک نوزادی , که نفهمید به دنیا آمد
دوست دارم , که بمیرم , و نباشم دیگر
من در این دنیایی , که سرار شده غم
و در این لحظه تلخ , خنده هایم شده کم
ماتم عالمگیر است , ذهن من درگیر است
که چ وقتی میرسد مژده ی آن آزادی ؟!
خسته ام , خسته ی صبر ,
و از این زندگی خیلی سرد
و دلم میگیرد , غصه ها میخورمو بغضِ ِِگلویم پیر است ...
و در این عالم امکان , من جوانی که ز خود سیر شده است ...
و دگر دیر شده است , باید رفت ...
√باید رفت.۳شنبه۱۶دی۹۳_۷:۳۰غروب√
مُحَرَّض و مَحرور شدم پس از فراق یار
در خود شِکَستَم و خَمیدم و خورد شدم بسیار
+(ر.و.پ) - سه شنبه ۲۵ فرودین ۹۴ / ساعت ۱:۵ بامداد+
21:56:19
+ترامادول یعنی ؛ تــو رفـتـی امـــا هـــنــوزم دیـــوانــه وار دوسِت دارم لـامصب
(ReZa-p - ساعت 3 بامداد سه شنبه 13 خرداد 93 - خونه)
- رفیق بد ... خدا !
- منو با عشق تو معتاد کرد !
- حالا که نیستی رعشه های نشئگی داره هلاکم میکنه.
+ ر.پ / یکشنبه28دی93 / ساعت 4:20 صبح +
▬ الان دلم یک شکلات تلخ مرگ میخواهد ... شکلات تلخ دوست ندارم ولی ... با این ی استکان چای زجر آلودِ زندگی میچسبد !
+ رضا - پورکریمان - 3شنبه16دی93 - 5:15 غروب +
درود.
شب یلدا .
یک دقیقه بلندتر از شبای دیگه س ... همین ... همینه که به جذابیتش اضافه کرده ... یک دقیقه فرصت کمی نیست ...
برای شاد بودن ... تو یک دقیقه ممکنه خیلی اتفاقا رخ بده ... پس بهتره که این فرصت رو مغتنم بدونیم (با ارزش) بدونیم
و به نیکی بهره ببریم .
تو این شب زیبا ، دعا برای سلامتی همه مریضا و اونایی که نمیتونن از این فرصت خوب استفاده کنن رو فراموش نکنید.
همچنین دعا برای آمرزش گناهان همۀ رفتگان .
و یاد کنید از همه اونایی که بودن بین ما و الان دیگه نیستن ... حالا یا از دنیا رفتن یا سفر هستن ... ولی هیچوقت یادتون
نره ... به نیکی یاد کنید نه با غم و اندوه !
منم برای تک تک شما دوستان عزیز آرزوی تندرستی و خرسندی دارم !
+ رضا-پ / یکشنبه 30آذر93 / کرج.