- تو در این فکر هستی که چهره ی من پیر و خسته است. که اگر من از قدرت دم میزنم ، چرا قادر نیستم از تحلیل رفتن بدن خودم جلوگیری کنم. وینستون ، تو نمی توانی درک کنی که هر فرد فقط یک سلول است ؟ فرسودگی سلول برای قوی ماندن موجود زنده است. تو وقتی ناخن هایت را میگیری ، می میری ؟
- ما کشیش های قدرت هستیم. خدا مظهر قدرت است. اما در حال حاضر تا جایی که به تو مربوط می شود، ، قدرت فقط یک واژه است. وقتش رسیده که راجع به معنای قدرت ، چیزهایی بدانی. اولین چیزی که باید بفهمی این است که قدرت جمعی است. قدرت فرد تا جایی است که بتواند به فردیت خودش خاتمه دهد. می دانی که یکی از شعارهای حزب : "آزادی ، برگدی است." تا حالا فکر کردی که این شعار قابلیت معکوس شدن دارد ؟ بردگی آزادی است. بشر اگر آزاد ، ولی تنها باشد. همیشه محکوم به شکست است. دلیلش هم این است که سرنوشت نهایی همه ی انسان ها مرگ است که خودش بزرگ ترین شکست است. اما اگر بتواند به سرسپردگی مطلق برسد و از هویت خودش فرار کند و طوری در حزب مستحیل شود که جدا کردن آنها از هم ممکن نباشد ، آن وقت تبدیل به قدرت مطلق و فناناپذیر می شود. نکته ی دوم که باید بدانی این است که قدرت یعنی قدرت مسلط شدن بر نوع بشر. تسلط بر جسم آنها و مهمتر از همه تسلط بر افکار آنها . قدرت تسلط بر ماده ، که شما آن را واقعیت خارجی می نامید ، اهمیتی ندارد. قدرت تسلط ما بر ماده ، همین حالا هم کامل و مطلق است.
وینستون فریاد زد : "اما شما چطور می توانید ماده را کنترل کنید ؟ شما حتی نمی توانید وضع هوا یا قانون جاذبه را تحت کنترل بگیرید. علاوه بر این ها بیماری ها ، درد و مرگ..."
.