مُردن، در حالی که از آنها متنفر هستی، همان آزادی است.
مُردن، در حالی که از آنها متنفر هستی، همان آزادی است.
برای نخستین بار دریافته بود که اگر می خواهد رازی را پوشیده نگاه دارد باید آن را از خودش هم پنهان کند.
هر چه قدرت حزب بیشتر بشود، کمتر اهل مدارا خواهد بود و هر چه دشمن ضعیف تر باشد، پایه های حکومت دیکتاتوری محکم تر می شود.
دنیایی پر از ترس و خیانت و عذاب ، مکانی برای لگد مال کردن و لگد مال شدن ، دنیایی که هر چه رو به تعالی پیش می رود بی رحمی در آن بیشتر می شود. پیشرفت در دنیای ما ، رفتن به سوی درد بیشتر است. تمدن های قدیم ادعا می کردند که بنیاد آنها بر عشق و عدالت نهاده شده. تمدن ما بر اساس تنفر بنا شده است. در دنیای ما تنها عواطفی که وجود دارند ترس ، خشم ، پیروزی و ذلت هستند. هر چیز دیگری را ما نابود می کنیم ، هر چیزی را. در حال حاضر ما موفق شدیم عادت های فکری را که بقایای زمان قبل از انقلاب هستند، از بین ببریم. ما پیوندهای بین فرزند و والدین، مرد با مرد، و مرد با زن را گسسته ایم. دیگر هیچ کس به همسرش ، فرزندش و یا دوستش اعتماد نمی کند. اما در آینده نه همسری وجود خواهد داشت و نه دوستی. بچه ها را هنگام تولد درست همان طور که تخم مرغ را از مرغ جدا می کنند ، از مادرشان جدا می کنیم. غریزه ی جنسی نابود خواهد شد. تولید مثل مانند تمدید هر ساله ی کارت جیره بندی به آداب سالانه تبدیل می شود. ما به لذت رابطه ی جنسی خاتمه می دهیم. عصب شناس های ما در حال کار کردن بر روی این موضوع هستند. تنها حالت به جا ماندنی عشق و وفاداری، وفاداری به حزب و عشق به برادر بزرگ خواهد بود. اگر خنده ای باشد ، فقط به خاطر پیروزی بر دشمن شکست خورده است. دیگر هنر ، ادبیات و علمی وجود نخواهد داشت ، دیگر فعالیت مفیدی برای زندگی صورت نمی گیرد. همه لذایذ رقابت ، محو و نابود می شود. اما همیشه - این را فراموش مکن ، وینستون - سر مستی و شور و شعف ناشی از قدرت همواره وجود خواهد داشت و دائم هم افزایش پیدا کرده و ظریف تر می شود. همیشه و در هر لحظه ، هیجان پیروزی و احساس غلبه بر دشمن درمانده در میان خواهد بود. اگر می خواهی تصویری از دنیای آینده داشته باشی ، پوتینی را تصور کن که مدام بر چهره انسان رژه می رود.
دنیای ما درست متضاد آرمانشهرِ احمقانه ی طرفدارانِ اصالتِ لذت است. اصلاح گران قدیم در فکر چنان آرمانشهری بودند.