.
مَغلوبِ قَلبِ مِهربان توأم، یا مُغَلِبَ القُلوبِ وَ الاَبصار
.
یه خواب از اون خوابای همیشگی و موندگار
از اون خوابا که نقش خودت فرو بری و تو همون فرم و وضعیت باقی بمونی .
خوابی از نوع خواب ابدی ...
.
.
.
+ خوابم میاد ... خوابم نمیره ... خوابم ایستاده به انتظار مرگ (!)
تصور اینکه نیستی سخته .
خیلی وقتا نبودن کسی و حرف زدن در موردش تبدیل به کلیشه میشه برای دیگران اما برای خود کسی که دچار و مبتلاست شاید همیشه تازگی داشته باشه . چون همیشه ابعادی از نبودن رو کشف میکنه که برای دیگران تکرار مکررات به نظر بیاد اما برای مبتلا و دچار، تازگی داشته باشه.
ولی با تمام این احوالات؛ به این یقین رسیدم که هرگز فراموش شدنی و از یاد بردنی به معنای ثابت همیشگی نیست (!)
با فرض اینکه نیستی ، رفتی ...
چه رفتنی که هم هستی و هم نیستی ... اول در یاد ... بعداً اینجا !
مسخره س ... همین بودن و نبودن . بودن یا نبودن؛ مسئله این نیست ... مسئله مهم تر از این حرفاست ... مُردن (!)