رضا پورکریمان

ReZa PouRKaRiMaN
رضا پورکریمان

تو دنیای منی اما ؛ به دنیا اعتمادی نیست !

پیام های کوتاه

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رسول یونان» ثبت شده است

دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی‌دانم چه‌کار کنم
مثل پرنده‌ای لالم
که می‌خواهد آواز بخواند و نمی‌تواند!

به هوای دیدنت
در قاب پنجره‌ها قد می‌کشم
نیستی
فرو می‌ریزم
مثل فواره‌ای برسر خودم
زیر آوار خودم می‌مانم در گوشهء اتاق

ای انار ترک‌خورده بر فراز درخت
من دستی کوتاهم
من پرنده‌ای بی‌بالم
ای آسمان دوردست!

از تو محرومم
آنگونه که دهکده از پزشک
کویر از آب
لاک‌پشت از پرواز

اندوه‌ها در من شعله‌ور است و
ابرها در من درحال بارش
نیمی آتشم
نیمی باران
اما بارانم، آتشم را خاموش نمی‌کند!

گرفتار ناتوانی‌های خویشم
رودی کوچکم
گرفتار باتلاق

تو را دوباره کی خواهم دید
ای پرندهء مسافر
از کجا معلوم که دوباره برگردی!

دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی‌دانم چه‌کار کنم
آرام می‌گریم
حال آدمی را دارم
که می خواهد به همسر مرده‌اش تلفن کند
اما می‌داند
در بهشت گوشی‌ها را برنمی‌دارند…


- رسول یونان -

۳۰ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۳۰ ۱ نظر

عشق
آدم را به جاهای ناشناخته می‌برد
مثلاً به ایستگاه‌های متروک
به خلوت زنگ‌زدهٔ واگن‌ها
به شهری که
فقط آن را در خواب دیده

وقتی عاشق شدی
ادامهٔ این شعر را
تو خواهی نوشت!


- رسول یونان -

۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۲۸